چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

ناگریز

دیروز ای‌میل بهرنگ اومد.

خوندمش.

نگرانم بود.

می‌دونم که در جام جم‌اش، چیزی در آینده‌ام دیده و نگرانم شده.

به جادویش اعتقاد دارم.

اما نرود هیچ پندی در دل ِنرم ِعاشق.

گفتم: بهرنگ! عاشقان را تجربه ناگریز است.

بهرنگ بیدارشو که ریحان داره می زاد

براش نوشتم:

اوضاعم هم خوبه هم بد
خوبه  چون امیدوارم توی اینجا بخاطر غربت  خانواده با هم صمیمی تر بشه و همدم تر
هونجوری که سعید کمی متفاوت تر شده
و رعنا (بزرگه)با رها(کوچیکه) رابطه شون بهتر شده
و من دل خوش به یاد گیری ناشناخته ها شدم
اوضاعم بده
چون بعد از اومدنم باز بابا  بدتر شده و باز یه هفته بستری بوده
و باز یه ماهه نتونسه راه بره
باز من بگای بگای شدم 
ولی این دفه نزدیک اش نیسم و دلم بی تاب شده 
اوضاعم بده
خودم و دیگران منو به دو چیز شهره می دونسن
اداب معاشرت و روابط دوستانه و فامیلی
و دیگری دست پخت ام
اولی بهدلیل زبون ندونی ام به صفر رسیده
دومی بخاطر آب و روغن و مواد غذایی متفاوت گاهی وقتا به زیر صفر رسیده
در واقع بی هویت شدم
نوعی خالی شدن
تا چی جایگزین کنم نمی دانم...
فردا یه ماه میشه که ترک وطن کردم و من یه هفته هست با اشک می خوابم
دیشب به این نتیجه رسیدم یه ریحان مطبخی خونه ی بابا مونده رو ترجیح می دم به یه زن دیپلمات  بودن:/
از زبون چینی داره خوشم میاد 
توسط گوگل ترنسلیت کلمات رو پیدا می کنم و یه کتاب آموزش پین یین هم برام از ایران اورده اند
دو سه روزه دارم سرو کله می زنم چیزی ازش بفهمم
خلاصه عن قریب نمی بینم که یا بشم چینی چینی
یا بشم مطبخی مطبخی
.............................
جواب داد:
درود
نترس این حال گیج و گنگ و مبهم برای همه آدمهای دور از وطن پیش میاد 
راستش رو بخوای از این شدیدترش هم ممکنه
تا یکسال اول طول فراز وفرود داره تا جابیوفتی تو زندگی جدید
دوری از خانواده وترس از دست دادنشون آخر درد و وحشت زندگی در غربته
الان قلق زندگی از دستت در رفته
همونطور که یه برنج نورو نمی دونی چقدر باید بجوشونی تا چلو شفته نشه وباید یه بار بپزی تا اندازه آب و تندی حرارت زیرش دستت بیاد
زندگی این جا هم قلق داره کمی تحمل کن 
خوبی های زندگی نو رو پیدا کن
مهاجرت کار هرکسی نیست
فقط آدمهای جسور وشجاع این کار رو میکنن و 
آدمهای باهوش از پسش بر میان
خودت رو از چیزهای نو پر کن
چیزی بیشتر از اونی که بودی بشو
به جلو نگاه کن به آینده
گذشته ما،زندگی ما، جوونی ما به گاءالله رفته حال وآینده رو دریاب
مراقب باش توی غربت زن خونه نشی که میشی میدون آزادی وبچه وبابای بچه وزندگی دورت میزنن
در واقع میشه یه گاگول مستحق تحمل
شادوتندرست باشی

اکابر

بهش ای میل زدم و خبر دادم آمدم غربت
گفتم بی سواد شدم از اول باید اکابر برم
گفتم وسواسم داره عود می کنه و مطلب م رو براش فرستادم.

جواب داده:

به غربت خوش اومدی
به خوبی هاش بیشتر فکرکن
شروع زندگی توی غربت در بزرگسالی سخت تر
باید مثل انسان های نخستین چرخ رو از اول کشف کنی ودر واقع هر روز یه چیز تازه یاد میگیری 
یا مثل خا نواده دکتر ارنست باید خلاقیت بخرج بدی
یا مثل مهاجران از صفر و زندگی زیر چادر شروع کنی