چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

تولدانه01

برف مسخره کرد بهار را

تو زاییدی ریحان را

برگی از دلم لرزید از سرما

آخ تنم چه دلگرمه به گرمای آغوشت.


ریحان.

تولدانه

درد را تو بردی؛ گریه را من

اسم را تو گذاشتی؛ فامیل را پدر

چه سهم خوبی دارم از این زایش


ریحان.

قاصدک باش و بیا

بیست‌وهفت طبقه بالای ِزمین

چسبیده به قاب ِ‌پنجره

دلتنگی‌ها را مرور می‌کردم عابر‌به‌عابر

برکه در خواب بود،

ساختمان به تماشایش غرقه.

قاصدک سماع می کرد در مقابل.

درقلبم نام ِتورا مرور کردم؛

مجنون؛ بی‌تاب شد

برکه؛ بیدار شد

ساختمان سر بر آورد از آب

قاصدک رفته بود با باد

دل‌دل می‌کرد اسمت همچنان



ریحان.

روزگار

آیینه ای شدم
به کوچه ء دنیا
که بگذرند آن عکسها ی رنگ به رنگ از برابرم


ریحان.

مبارزه

نوازش می کنی دستم را 
پنجه در پنجه ام محکم می کنی
سکوت می کنم 
و نفس ام به شماره می افتد