نمک گیر خنده هایت شدم تشنه تر شدم به صدایت بازهم صدایت را در گوشم نجوا کن
ریحان.
ریحان
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 ساعت 09:47 ب.ظ
غروب زمستان بود. عباس آباد بود و ما بودیم و ماشین. سیب را تو دادی به دستم من دو نیم اش کردم قلبی برای تو قلبی برای من. آه لعنتی قرار نبود تو خدا شوی و من را برانی از بهشت کوچک ات
ریحان.
ریحان
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 ساعت 09:46 ب.ظ