چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

نمک گیر خنده هایت شدم
تشنه تر شدم به صدایت
بازهم صدایت را در گوشم نجوا کن

ریحان.

غروب زمستان بود.
عباس آباد بود و ما بودیم و ماشین.
سیب را تو دادی به دستم
من دو نیم اش کردم
قلبی برای تو
قلبی برای من.
آه لعنتی
قرار نبود تو خدا شوی 
و من را برانی از بهشت کوچک ات

ریحان.