چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

ساعت چهار

ساعت  چهار:
کاش اونکه باید می رفت تو بودی تا بدانی دل کندن چه سخته

چون برکنم ز سینه‌ی سیمین دوست دل
که ایزد نداده است دل آهنین مرا
فروغی بسطامی

ساعت چهار02

ساعت ِ چهار:
آمده بودم دل ِجامانده روی کاناپه را ببرم؛اما جانم جا ماند بر لبانت...

ساعت چهار01

یه روز ساعت چهار صبح بهار رفتم تو نیایش
ینی بهشت بود
یه نم بارون زده بود انعکاس نور چراغا  روی اسفالت
خورشید مشرقی در حال بازی گوشی بود با آسمون
بوی خاک نم خورده
من بودم و نیایش دلفریب
ماشین رو زدم کنار روی پل چمران
خیره شدم به شمال وگاهی به جنوب
جای یه دوست خالی بود
پر بود فضا از هایکو

مشرقی03

مشرقی

پاییز آمد و

 باز گشتم به دیار کودکی ام

تو را به جانِ برگریزان 

رخ بنمای


ریحان

سیگار

نوشته بودم کسی را انتخاب کنید که لذت همسیگار بودن با او را نتوانید با کس دیگری به غیر از خود اش تجربه کنید...
خوب می خوام از همین جا اعلام کنم  گوخوردم...
در روزگار بگایی وقتی میایی دوتا پک بزنی آروم بشی خیل خاطرات  هم سیگارت تداعی میشه و اون بگایی تازه جلوی این خاطرات لنگ میندازه...
سیگار رو به کسی منصوب نکنید...