چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

خلقت

من:فلانی منو بلاک کرده واسطه فرستادم گفته  _مورد_ داشته

فروغ:موردِ چی؟

من: نمی دونم توضیح نداده دیگه:)

فروغ:ببین دیگه با من حرف نزن مامان اجازه نمی‌ده با آدمای مورد دار حرف بزنم

من:)))))))))))

فروغ:))))))))))

به دوتا خصوصیت شهره بودم تو فامیل

یکی روابط اجتماعی خوب ام و پایه ی خنده و ددر و مهمونی بودنم

دومی دست پختم.

از وقتی اومدیم اینجا بخاطر زبون نفهمی ام روابط اجتماعی در حد نیش و نشون دادن سری دندون شده.

دست پختم گرفتار مواد چینی و آب وروغن مزه دارشون شده ، خبر های خوبی ازش نمیاد.

دارم دچار خلا هویتی میشم.

خوبه هویت های جدیدی برای خودم درست کنم.


1

رها توی بغل‌ام خوابه؛ صورتم زیر گردن‌اش بو می‌کشم بوی بهشت میده...
اون لحظه نمی تونسم بگم من، رها هستم، یا رها، من است.
چه خوب بود این بوییدن خودات.
موقع شام رعنا کنارم نشسته بود ، بغل ام کرد و گفت مامان دست ات درد نکنه عالی بود...سرم روی شونه‌اش بود و بی‌وقفه صورت‌اش را می‌بوسیدم....من ، رعنا بودم، یا رعنا، من بود؟!
حس بوسیدن گونه ی خود ام  غیر قابل توصیف بود بخاطر همین مدام می‌بوسیدم‌اش.
عصر خسته روی کاناپه ولو شده بودم .سردم شد. رویا برام پتو آورد و خودش را توی بغلم جا کرد. موهاشو بوسیدم و بو کشیدم. حس آرامش خاصی داشتم...بغل کردن تیکه‌ای از خودات قسمتی از وجودات...

بی خیالی

به چشمانم نگاه کن

این آتش افروخته در مردماناش را نظاره کن...

بی خیال عزیز

نه تو موسی هستی 

و نه من آتش و راهنمایت

بیا آخرین سیگار را با هم پک بزنیم

                                              ریحان.


طور

درتورِ توبودم

و تنها بودم

چون موسی

به طور ِ تنهایی

آتش عشق ات 

همدم ام نگشت

اما هم کام ام  چرا...

                           ریحان.