چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

تب

سردم بود . عرق روی بدنم داشت خشک می شد .لرز کردم .دست بردم و پتو رو کشیدم روی خودم .

تمام تنم درد می کرد .نمی دونسم چقدر وقته خوابیدم. بیرون هنوز تاریک بود.باید قرص می خوردم . از صدای نفس هاش فهمیدم خوابه.گرما ی پتو کرخت ام کرد .


شب بود و مهمونایی رو از توی کوچه باید می بردم خونه شون.عمه اشرف و ننه آقا و باباجی.

ماشینی مزاحم پارک کرده بود. یه راه از توی باغچه پیدا کردم و رد شدم مسیر و جاده ها رو نمی شناختم وتابلو ها رو نمی تونسم بخونم. ترس گم شدن و ترس ناشناخته ای نبود برام. کوچه ای شبیه کوچه ی ننه آقا دیدم و مسافرهامو پیاده کردم.

خودم باید برمیگشتم پیش بچه ها .تنها بودن . اما از کدوم طرف؟! خونه ی بابا اینا نزدیک خونه ی باباجی بود.از کوچه که بیرون میومدم دوتا کوچه بالاتر سمت چپ .دیدم بابا با عصا وایساده دم در .گفتم بابا سرده من دارم میلرزم گفت برو توی تخت من بخواب تشک برقی روشنه گرمه گرمه بابا.

دهنم خشک شده بود. باز هم عرق کرده بودم باز هم عرق ها داشت خشک می شد و بازم سردم بود. با درد زیاد دهانم را باز کردم و صداش کردم اما حتی خودم صدای خودمو نشنیدم.فریاد زدم.هیچ صدایی نداشتم. 

میلرزیدم و صدای بهم خوردن دندونام رو میشنیدم و از این لرز پر از درد می شدم.به هوای موبایلم دست بردم طرف میز کنار تخت.لیوان آب بود.آخر شب برای رها آورده بودم .به سختی نیم خیز شدم و آب رو خوردم.مثل خنجر تمام گلوم رو سوزاند و تا پایین رفت.

مامان برام قیمه شوربا آورده بود .گفت مامان بخور تندی خوب بشی. دست تنها هستی .خودت باید همه کاراتو بکنی.پاشو تند تند بخورش که تو دلت گرم بشه. هرچی داد زدم مامان سادات خودتو می خوام.بیا بغلت کنم صدامو نمی شنید. دست بردم روسری شو گرفتم توی دستم .

چشم باز کردم  داشت پاهاشو می جنبوند. از آیینه ی میز آرایش دیدم که سرخی کمی از خورشید باقی مانده.ساعت حدود هفت بود.


تن

لب بر لب بودیم و زبان بازی می کرد با زبان و لب و دندان.

لب بر لب بودیم و نفس نفس هوس می پیچید توی تن هردو.

دست ات را بردی به شهر ممنوعه...گرمای دست ات و خیسی تن ام، قاطی شدن لب ها و گرمای هوس و نفس...

فقط تونستم عاشقتم را فریاد بزم  با آهی کشدار...

لبانم خشک و تن ام خیس آب و عرق از همه ی اون خواب نفس و هوس و خیسی بین پاا برایم مانده بود...