لب بر لب بودیم و زبان بازی می کرد با زبان و لب و دندان.
لب بر لب بودیم و نفس نفس هوس می پیچید توی تن هردو.
دست ات را بردی به شهر ممنوعه...گرمای دست ات و خیسی تن ام، قاطی شدن لب ها و گرمای هوس و نفس...
فقط تونستم عاشقتم را فریاد بزم با آهی کشدار...
لبانم خشک و تن ام خیس آب و عرق از همه ی اون خواب نفس و هوس و خیسی بین پاا برایم مانده بود...