چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

یه کام سکوت

سکوت را می کشیدیم ...
یک کام تو یک کام من...
می خفتیم در آغوش امن...
 بی هیچ خیال بد...
آرزویم را محال کردی...
زمزمه می کند چشمانم غصه و قصه و غم...

ریحان.

یه دوست

امشب
رسولی را ملاقات کردم
که رسالت اش آرامش بود 
و شراب اش ؛ دم نوش
و آغوش اش؛ کودکانه و صمیمی

دوست دارم

دوست دارم 
دوست داشتن ات را
می میرم 
واسه شنیدن اش
می بوسم 
لبانت را موقع گفتن اش
غرق می شم در آغوش ات
رها می شم در عشق ات


ریحان.

یاد ایام

سال هفتادو دو بود پاییز بود
هواِی قم هم دلگیر بود
دل ِ من هم گیر بود هم پا گیر بود هم نبود
اولین بار تو آغوش اش  "یاد ایام" ِ شجریان رو شنیدم
آخ به قربون اون سوز نی اش 
آخ که چه سوزاند دلم
آخ که هزار پاره شدم به گوشه کوشه ی خاطراتم
اشک امانم را برید
بی قرار شده بود 
پرسید چی شده
اشک می ریختم و با سر منع اش کردم از پرسش
هنوز هم  بعد از این همه سال 
وقتی گوش می کنمش 
وزدل کبابم آورد
وزاشک شرابم

نفس نفس خواب

پاییز باشه
هوا سرد باشه
بشینی رو مبل یه پتو بندازی رو پاهات
بعد خودتو مچاله کنی تو بغل اش
و به صدای نفس کشیدن اش گوش بدی
و همینجور که از گرمای آغوش اش گرم می شی خوابت ببره