امشب
رسولی را ملاقات کردم
که رسالت اش آرامش بود
و شراب اش ؛ دم نوش
و آغوش اش؛ کودکانه و صمیمی
دوست دارم
دوست داشتن ات را
می میرم
واسه شنیدن اش
می بوسم
لبانت را موقع گفتن اش
غرق می شم در آغوش ات
رها می شم در عشق ات
ریحان.
به جنگ من بیا
خدایانم را قربانیت می کنم
تا سلامت بر گردی
ریحان