چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

گیر...

بعضی چیزا خوبه تو زندگی چشیده بشه و به یاد بمونه
اما نباید نابود کننده باشه
یه خاطره ی خوب
برای روزهای دلتنگی و تنهایی
همین
نه بیشتر

ر.ن. به خودم که گیرم هنوز

اره -1

شب های جمعه دعای کمیل هست. 
خوب یه دورهمی هست و یه الزام نانوشته برای حضور .
همسین که به بهونه ی کار نرفته و می خواد از من مایه بذارد.
من هم یه مراسم رو قبلن رفتم و از اول تا آخرش گریه کردم.
اینا فکر کردن برای شهادته 
اما من برای خودم گریه می کردم که مجبورم بر خلاف میل و عقیده ام اینجا باشم .
که حضورم توی این مراسم شخصیت منو میسازه برای این عادما.
که چند سال از عمرم رو گرفتن و هنوز هم دارن ته ماند اش را می مکن.
گریه ام آروم و بی صدا بود اختیاری نبود .
با مرور خاطرات و عذاب هایی که از دست این طرفدارن زر و زور و تزویر کشیده بودم
بارونی می شد چشمانم...

یاد ایام

سال هفتادو دو بود پاییز بود
هواِی قم هم دلگیر بود
دل ِ من هم گیر بود هم پا گیر بود هم نبود
اولین بار تو آغوش اش  "یاد ایام" ِ شجریان رو شنیدم
آخ به قربون اون سوز نی اش 
آخ که چه سوزاند دلم
آخ که هزار پاره شدم به گوشه کوشه ی خاطراتم
اشک امانم را برید
بی قرار شده بود 
پرسید چی شده
اشک می ریختم و با سر منع اش کردم از پرسش
هنوز هم  بعد از این همه سال 
وقتی گوش می کنمش 
وزدل کبابم آورد
وزاشک شرابم

ساعت چهار

ساعت  چهار:
کاش اونکه باید می رفت تو بودی تا بدانی دل کندن چه سخته

چون برکنم ز سینه‌ی سیمین دوست دل
که ایزد نداده است دل آهنین مرا
فروغی بسطامی

سیگار

نوشته بودم کسی را انتخاب کنید که لذت همسیگار بودن با او را نتوانید با کس دیگری به غیر از خود اش تجربه کنید...
خوب می خوام از همین جا اعلام کنم  گوخوردم...
در روزگار بگایی وقتی میایی دوتا پک بزنی آروم بشی خیل خاطرات  هم سیگارت تداعی میشه و اون بگایی تازه جلوی این خاطرات لنگ میندازه...
سیگار رو به کسی منصوب نکنید...