چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

چینی‌بندزن

از باغ ِ ماچین، ریحان ِ خودم می‌چینم.

طوفان آمد

لکه های روی کاشی های کنار چراغ گاز نمیره.لکه ی چربی غذا هستش.مواد مختلف را امتحان کردم و هر بار محکم تر از قبل می سابیدم.

یکهو داد زدم بسه ریحان !چیکارشون داری؟

می گم: خوب این چربی از چه غذایی بوده ؟ گوشت خوک پختن یا لکه ی کله پاچه ی گربه شون ؟

توی جیش بچه پختن اش یا توی الکل؟

خوب به تو چه ؟ تو ندیدی که؟

می گم : اما فکر اش باهام هست. بو میده . فکر می کنم این لکه ها بره دیگه بو هم نمیاد.این بویی که از وقتی اومدیم چین داره خفه ام می کنه

خوب که چی؟ چیو می خوای ثابت کنی؟می خوای بگی خودت بو نمی دی؟ می خوای ثابت کنی تو تمیز هستی و همه ی آدم ها کثیف؟می خوای بگی چون تو یک چیز رو حرام کردی به خودات اونم بواسطه ی یک کتاب و ملاهایی که دیگه قبولشون نداری؟! پس بهترین هستی تو؟

هی ریحان بذار آب پاکی رو روی دست ات بریزم:

توی آشپز خونه فقط خوک پختن و خوردن و صاحب خانه دائم الخمری بوده که گیلاس های شراب همیشه سرریز بوده و همه جای خونه پر از ترشحات ویسکی هستش

روی تخت هم هر چی سکس کردن پاچیدن به در و دیوار

هیچ وقت توی کاسه ی توالت دستشویی نکردن همه اش رو می مالیدن به دیوار

و مرد خونه همیشه زیر دوش جق میزده و برای لذت بیشتر می مالیده به آیینه اش همونی که امروز ده بار با شیشه پاک کن شستی اش...

این پارکت های کف را می بینی چوب هستش و روی اینا با کفش های بیرون میومدن با همون ها توی حمام و توالت هم می رفتن

حالا خیال ات راحت شد؟همه ی حدسیات ات درست بود حالا می خوای چیکار کنی؟

ته دلم هم خورد باز بو میومد باز همه جا کثیف بود باز جای پای آدم قبلی رو می دیم

رد انگشتان اش روی درب های کابینت و ماکرو ویو باز بو میومد به دو رفتم به سمت توالت و توی کاسه ی توالت فرنگی بالا آوردم...گوشه ی حمام همون جا که آب کفشور جم شده بود و بو میداد مچاله شدم و گریه کردم

یل

دوست داشتن دلیل نمی خواهد

اما دل ِیَل می خواهد...

دل

خمار یه کام سیگارم

کبریت ندارم.

کبریت داشته باشم مکان ندارم.

دلم تهران رو می خواد و ماشین ام را و صندوقی که مخفی گاه سیگارام بود.

دلم بوی ماشین ام را می خواد. عطر دیور و بوی سیگار و یاد او...