-
الویه
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 17:54
امشب الویه درست کردم از سیب زمینی های غیر شیرین شون استفاده کردم . از فروشگاه انگلیسی که نزدیک خونه هست سس مایونز و خیار شور و نخود فرنگی خریدم. همه ی مواد رو به قاعده ی سابق با هم مخلوط کردم و نتیجه رو چشیدم:| خیار شور ها به شیرینی می زد:( نخود فرنگی ها شیرین بود:( نمک هم بیشتر از حد معمول زدم اما مزه ی الویه های...
-
ماست
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 07:02
سخت ترین قسمت خرید از سوپر مارکت ،خریدن شیر و ماست بود. اینجا ماست و شیر را با طعم های مختلف عرضه می کنن و تعداد محدودی هم بی طعم هست. به علت ناآشنا بودن با شکل و نداشتن سوات ،خریدن یه شیر نیم ساعت طول کشید. وقتی به خانه رسیدیم شیر مذکور که توی بطری بود ماست شیرین از کار در اومد:| جای آق مجتبی سوپری را خیلی خالی کردم....
-
آلبوم
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 06:30
چی میشه که یک آدم آلبوم عکس اش را با خود اش نمی برد؟ آلبومی که عکس ها عروسی هم توش هست. یک دختر معمولی توی لباس ساتن صورتی و تختی با روتختی و کوسن های ساتن سفید. دوستان و فامیلی که دورهاش کرده اند عکس مثل عکس های خودمان هست همان هایی که سالهای شصت و هشت و نه با دوربین یاشیکای معمولی می گرفتیم. از بازماندگان ِدیگران یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 04:15
قبل از این که بیام چین یک توهم راجع به چین داشتیم.سگ و موش و گربه و حشره خوریشون. مامان تز داد که یخچال رو قبل از استفاده آب بکشیم.نرگش گفت همه ی غذا ها رو توی ظرف غذا بذار توی یخچال.آمنه گفت غذا به اندازه ی مصرف اون روز بپز تا نخواهی توی یخچال بذاری. این توهم شد خوره ی فکر و ذهنمو تا اینکه این خونه رو گرفتیم و یخچال...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 04:08
دنی یه رستوران چینی نشونمون داد و گفت :غذاهایش خیلی خوشمره هست. البته نفهمیدم به ذائقه ی خودشون یا ذائقه ی ما.بعد برای اینکه حجت بیاره برای حرف اش گفت از گوشت خر استفاده می کنه.من و سعید خندمون گرفت و سعید برایش توضیح داد که توی مذهب ما گوشت خر مکروه هست. نمی دونم برای خر ها خوشحال باشم که توی این مملکت سرنوشتی به غیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 04:05
یه مدل نودل گرفتیم که مزه اش خوب بود.وقتی دوباره رفتیم بخریم .مدل های دیگه و برند های مختلف را دیدیم.به رعنا گفتم بیا برند دیگه اش را امتحان کنیم .تا دستم رفت که یکی از بسته ها رو بردارم یک چینی هم آمد و یک بسته برداشت .رعنا دستم را کشید به سمت خوداش و گفت:نه از این مدل نه، هر چیزی که خود چینی ها برمیدارن رو برندار...
-
عیدانه5
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 18:16
خیرگی ام به پنجره نصیبی نداشت جز رنگ به رنگ شدن شیشه و دستی خواب مانده به زیر چونه ریحان.
-
عیدانه4
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 18:15
نگران ِهواپیما ها هستم قرق کرده اند شهر را نورهای ناپایدار به کدامین سو به دیدار زمین می آیند؟ ریحان.
-
عیدانه3
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 18:10
ریسه ی قرمزِ ترقه پرهیاهو می کند کوچه را ریسه ی خاطر اَت به قعر سکوت می بردمرا ریحان.
-
عیدانه2
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 18:08
آتش و ترقه جاریست تا شیطان روانه ی خانه ی خود شود من از درون خانه ،راهی خیال می شوم. ریحان.
-
مورچه ی کارگر
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 13:25
زنی را فرستاده اند برای نظافت .سواد چینی من درحد دوکلمه و سواد انگلیسی اون در حد صفر. به مدد زبان بدن کارها را حالی اش کردم.و خودم نشستم روی کاناپه و نوشتن روشروع کردم. با سطلی آمده بود که تویش دو سه تا حوله ی چرک مرده بود یک جفت دمپایی و چند قوطی کوچک و دو اندازه طی واسه ی شیشه. سعید وعده داده بود که او معجزه گری است...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 12:55
آیا این بگا رفتن است؟! که اسم ات را با تمام وجود با نفس عمیقی به بیرون پرتاب کنم و نتیجه اش آهی بیش نباشه...
-
تن
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 09:43
لب بر لب بودیم و زبان بازی می کرد با زبان و لب و دندان. لب بر لب بودیم و نفس نفس هوس می پیچید توی تن هردو. دست ات را بردی به شهر ممنوعه...گرمای دست ات و خیسی تن ام، قاطی شدن لب ها و گرمای هوس و نفس... فقط تونستم عاشقتم را فریاد بزم با آهی کشدار... لبانم خشک و تن ام خیس آب و عرق از همه ی اون خواب نفس و هوس و خیسی بین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 09:32
سرمای رابطه؛ دلگرمی ام به دیدار را می برد و اشک را به خاطرات می آورد. ریحان.
-
ماهی2
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 09:27
کاش تنگی بودم تو ماهی قرمز ام مهمان بوسه های هر دم ات می شدم ریحان.
-
نسیم وسواس
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 09:02
مورچه های کارگر هتل آمدند.نیهاو نیهاو کنان به سر وظایفشان رفتند. سر میز ناهار خوری نشسته بودم و داشتم می پلاسیدم؛ یکهو نسیمی توی ذهنم وزیدن گرفت: آیا فرچه ی توالت را به وان و روشویی می مالد؟ آیا دستمالی که به آینه ی توالت می مالن را به شیشه و آینه ی پذیرایی و اتاق خواب هم می کشد؟ نسیم وسواس داشت دور برمی داشت و گرد و...
-
صورتی رویایی
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 11:53
پاکت شیر توی دستم بود و خیره به چهار مدل ماگ موجود بودم.اینها برای من نبود. بجاماندگان دیگران بودن. نمی دونم که تویش چی خورده ،اما خوب چیزی که برایمان عادی هست ؛اینه که می توان لیوان را با آب و کف شست و تمیز و پاک اش کرد.و چون این خیلی رایجه پس برای من کمتر وسواس برانگیز هست.ماگ هارو چندین بار کف گرفتم و شستم بعد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 05:35
صبح یک قابلمه آب برداشتم و گذاشتم تا به اصطلاح مامانم گاز اش برود.نمی دانم اینجا هم آب هاشون کلر دارن یا نه؟اما من به شیوه ی ایرانی خودم آب اش را گذاشتم تا کلر هایش پرواز کنن. ظهر بعد از پختن غذا ماهی رو انداختم توی قابلمه .اول یه چرخ زد و رفت یه گوشه و تکون نخورد.بعد با تردید یه سمت دیواره ها و کف بوسه زد.بعد اومد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 19:40
به غروب نشسته سفیدی چشمانم خورشید اش تیره در خون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 19:10
بچه ابرام دلتنگن باران ، شاید اندازه کند کفش فاصله را...
-
ماهی1
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 19:07
ماهی تنگ؛ بی تابی می کند. ذوق زده از حضور ماست یا دلتنگ ِ خلوت اش!؟ ریحان.
-
فاصله
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 18:58
امشب غربت به تن ام زده، امشب هفت هزار کیلومتر فاصله داره منو له می کنه... امشب دلم دستای بابا رو می خواد و آغوش مامان سادات
-
عیدانه 1
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 18:48
امشب شب عید چینی ها هست تا ساعت ده هیچ خبری نبود. اما حدود ده و نیم چند جای شهر گل موشک هوا کردن وبعد از اون مورچه ها به تکاپو افتادن ماشین ها در رفت و آمد شدن. هم کلاسی های دخترا بهشون گفتن از ساعت دوازده شب آتیش بازی شرو میشه و تا صبح می زنن... الان که یازده و ربعه و خبری نیست. دلم می خواست با یه چینی می رفتم وسط...
-
اکابر
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 18:17
بهش ای میل زدم و خبر دادم آمدم غربت گفتم بی سواد شدم از اول باید اکابر برم گفتم وسواسم داره عود می کنه و مطلب م رو براش فرستادم. جواب داده: به غربت خوش اومدی به خوبی هاش بیشتر فکرکن شروع زندگی توی غربت در بزرگسالی سخت تر باید مثل انسان های نخستین چرخ رو از اول کشف کنی ودر واقع هر روز یه چیز تازه یاد میگیری یا مثل خا...
-
لرزش صدام
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 17:47
بابا دو روزه بیمارستان هست.دل ام بی قرار است. خیلی چیز ها منو پرت می کنه وسط این فاصله و گریه هم اندازه نمی کند دل تنگ رابه قالب تن. این دو ساله هر وقت بیمارستان می رفت خودم میبردمش امضای پذیرش و ترخیص هاش با خودم بود. توی بیمارستان پیش اش می موندم اما می گفت :بابا تو باشی خیالم راحته ولی نگران بچه هات هستم برو پیششون...
-
ترس
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 19:41
ماهی تنگ؛ بی تابی می کند. ذوق زده از حضور ماست یا دلتنگ ِ خلوت اش!؟ ریحان.
-
نت
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 18:25
یه آقایی اومد و اینترنت مون رو وصل کرد و هزینه ی یک سال استفاده نامحدود از اینترنت پر سرعت هزار و هشتصد یوان درسال هست. باتوجه به ترافیک خوری ای که خانوادگی داشتیم به نظرم مناسب اومد ما از اسفند پارسال تا بهمن امسال گه اومدیم چین ماهی صدهزار تومن نت مصرف کردیم. نه فیلم دانلود کردیم نه فیلان کردیم.همه اش رو این فری گیت...
-
ست لایت
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 18:22
هزینه ی یک سال استفاده از ماهواره (ست لایت) در چین دوهزار یوان هست که به عبارتی سالی یک میلیون و دویست (قبل از گه مالی مجریه و مقننه) ینی سالی ده بار هم که دیشامون رو تو ایران جم کنن هزینه اش کمتر میشه
-
طوفان آمد
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 12:36
لکه های روی کاشی های کنار چراغ گاز نمیره.لکه ی چربی غذا هستش.مواد مختلف را امتحان کردم و هر بار محکم تر از قبل می سابیدم. یکهو داد زدم بسه ریحان !چیکارشون داری؟ می گم: خوب این چربی از چه غذایی بوده ؟ گوشت خوک پختن یا لکه ی کله پاچه ی گربه شون ؟ توی جیش بچه پختن اش یا توی الکل؟ خوب به تو چه ؟ تو ندیدی که؟ می گم : اما...
-
یل
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 05:51
دوست داشتن دلیل نمی خواهد اما دل ِیَل می خواهد...